امروز نيما از در زندان كه بيرون آمد اول از همه بوس ماماناش را از لپاش كند و چسباند به لپ من.
گفت:
"مامان گفتش كه اين بوس را نگهدار، رفتي بيرون بچسبان به لپ بابا"
اينچنين بود كه به دنبال اتفاقاتي كه ديروز افتاد، ديشب از زندان تماس گرفتند و گفتند كه امروز بچهها را براي ملاقات بياوريد.
بچهها براي دقايقي در محلي خارج از سالن ملاقات در حضور ماموران امنيتي دقايقي با مادرشان ملاقات كردند.
صحبتهايي كه رد و بدل شده بود همه مربوط به مسائل بچهها بوده است. از درس و مشق تا بازيها و مشغوليتهاي آنها.
متاسفانه به هيچكدام از ماها اجازه ندادند همراه بچهها نسرين را ملاقات و يا تا محوطهي زندان آنها را همراهي كنيم تا با خيال راحت از رديف ماموران ورودي زندان عبور كنند.
اعتصاب او همچنان ادامهدارد.
حال او را از مهراوه پرسيدم. گفت كه لاغر شده و گاهي وقتها به بهداري ميرود، همين ...
و بيش از اين هم از او انتظار نميرود كه دقيقا وضع مادرش را توضيح دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر