۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

هنگامی که بوی نفت مسئولان موزه لور را مست می کند



اشیائی را در موزه لور زیر نام هنرهای اسلام به نمایش گذاشته اند که هیچ ارتباطی به عرب و اسلام او ندارد. میراث ایرانی هندی و ترک را به نام هنر اسلام به خورد ملت می دهند همه چیز را به نفع یک مشت شیخ عرب که هنرشان فقط آن است که از سر اتفاق سه چهارم منابع نفت و گاز جهان زیر زمین هایی که شترهای آنان می چرند پنهان شده است و ثروت حاصل از آن را هرطور
که بخواهند خرج می کنند و هرکه را بخواهند و هرچه را بخواهند می خرند . همین نفت است که همه امتیازات را با آن به دست می آورند حتی موزه های معتبری مثل لور را هم می خرند تا اشیا و میراث هنری ملت ها را به نام اسلام صاحب بشوند و مصادره کنند. در این نمایشگاه بوی گند نفت ازدروازه های لور به مشام می رسد .
یک بار دیگر هم کتابخانه ملی پاریس آثار خطی ایران منجمله چند نسخه از شاهنامه را زیر نام متون اسلامی یا نسخه های خطی اسلامی به نمایش گذاشته بود.

احمق ها به خودشان نمی گویند که مثلا نقوش تخت جمشید یا شاهنامه فردوسی ربطی به اسلام ندارد بلکه از لحاظ تاریخی مربوط به قبل از اسلامند (اسطوره های ایرانی اسلامی نیستند و شاهنامه روایت این اسطوره هاست همانطور که نقوش حک شده بر سنگ ها و کوههای ایران پیش از اسلام) مینیاتورهای ایرانی اسلامی نیستند مینیاتور ی که شعر حافظ به خط نستعلیق بر ان نقش است ایرانی ست نه اسلامی . اصلا اسلام مخالف هنر است مخالف تصویر است. مخالف موسیقی ست مخالف ساز است. هنر با روحیه عرب بدوی سازگار نبوده است. آنچه بعد ها پس از تشکیل امپراطوری عرب در ایران اشغال شده به وجود آمد ربطی به اسلام نداشت. دولت سوسیالیستی فرانسه با چنین برنامه های زشت و ضد فرهنگی که نتیجه نادیده انگاشتن فرهنگ ها و تمدن های بزرگ ایران و هند به نام هنر اسلامی ست نمی تواند مدعی مبارزه با انتگریسم و بنیادگرایی اسلامی شود.
روزی که ریشوهای سلفی و وهابی در فرانسه مراکز حساسس این کشور را فتح کردند و و زنانجوالپوش سطح شانزهایزه را هم سیاه کردند ، آزادی و دموکراسی را که ثمره قرنها تلش فکری و فرهنگی بزرگان این کشور است به مخاطره انداختند ، آنوقت ممکن است حالیشان شود که یک من ماست چقدر کره دارد و دستاورد باج دادن به اسلامیسم و فروختن پرنسیپ های فرهنگی و هنری و تاریخی فرانسه به یک مشت شیخ نفتی چقدر خسرانبار بوده است. آنوقت است که دیگر دیر شده است.

این نامه اعتراض آمیز را یک بانوی فرهیخته ایرانی (فریبا روا) برای روزنامه موزهء لور فرستاده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر