قسمتی از کتاب "زنان در بند ۲۰۹ اوین"به روایت ژیلا بنییعقوب که در مورد دستگیری فعالان حقوق زنان و تجربهی زندان تعدادی از آنها در سال ۸۵، بهدنبال تظاهرات مسالمتآمیزشان در میدان هفت تیر است و در سوئد منتشر شده:
...
صدا به زندانیانی تعلّق داشت که در بندی دیگر پای تلویزیون بودند؛ شاید زندانیهای بند عادی اوین یا دیگر زندانیان سیاسی که در بندهای دیگر، دوران حبس خود را میگذراندند.صداها دورتر از آنی بود که فکر کنیم منشأ آن در همین بند و در نزدیکی ماست. هیجان گوشدادن به صدای زندانیهای مشتاق فوتبال برای ما خیلی دوام نداشت . با صدای زن زندانبان که گفت: "وقت هواخوری تمام شد"، از صداهایی که ما را اندکی به وجد آورده بود دور شدیم. تازه به سلول برگشته بودیم که زندانبانی دیگر به سراغم آمد و گفت: "ژیلا! آماده شو باید پیش قاضی بروی."
- قاضی؟! یعنی من را به دادگاه میبرید؟
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر