۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

نسل سوخته بعد انقلاب


امروز فیلم آرگو را دیدم . فیلم بدی نبود . ماجرای فرار 6 کارمند سفارت آمریکا از ایران در جریان گروگان گیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران به کمک یک مامور سازمان سیا . فیلم تا حدی از آن کلیشه های هالیوودی که سعی در ساختن یک ابرقهرمان مسلط بر تمام امور از شخصیت اول فیلم دارد ، دور بود . حس اضطراب و وحشت کارمندان آمریکایی تا قبل از خروج از ایران و سپس حس شادی و آرامش بازگشت به وطن و خانه . قشنگ است . اما برای گروگان و یک تحت تعقیب آمریکایی ، سوییسی ، فرانسوی و ... که بتواند تصور آزادی و به آغوش گرفتن خانه و خانواده اش را به کمک ماموران باهوش و انسان دوست امنیتی و جاسوسی کشورش را داشته باشد . من ایرانی ، عراقی ، سوری ، افغانی ، سودانی ، اهل مالی و ... قرار نیست این فانتزی های زیبا را داشته باشیم . ما هیچ گاه نمی توانیم و قرار نیست سوژه ی پروژه ی نجاتی مثل آرگو بشویم . فقط باید سوژه ی خود و دوستداران معدود حقیقی مان باشیم . ما باید دسته دسته از خانه های تیمی بیرون کشیده و به رگبار بسته شویم . ما باید نفسمان در زیر سقف های سیاه و تاریک ندامتگاه های کشورمان در فقط چند روز ، هزار هزار خفه شود . ما باید با شنیدن آوای " کربلا منتظر ماست بیا تا برویم " روی مین بغلتیم و تکه تکه شویم و جاده ای را پاک کنیم . ما باید در عربستان سعودی به جرم قاچاقچی مواد مخدر بودن سرمان زده شود . خیلی خوش شانس باشیم ، بعد از چند سال خفت و آوارگی ، پناه ببریم به خانه و خانواده ی کشورهای دیگر ، دور از داشته و ساخته ی خودمان . تازه اگر شانس بیاریم و قبلش پناهگاه آوارگیمان را افراد" ناشناس "موشک باران نکنند . نمی دانم . نکنه جبر جغرافیایی که میگن اینه ؟ شما بگید .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر