۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

نامه مادرستار بهشتی به جیش العدل


فرزندان بلوچم،
ثروتمندان و زور مداران، اگر بتوانند هر چه را انکار کنند، هرگز نمی توانند " مادران" را انکار کنند. چون انکار مادران، انکار انسانیت است. ومن، یک مادر داغدیده و داغدارم. مادری که جلوی چشمش پسر جوانش را بردند و او را زدند و کشتند و همه مسئولان خونش را انکار کردند.
من چیزهایی از رنج ها و کمبودهای شما در استان های محروم شنیده ام. منِ مادر اگر به شما در باره ظلم ها و کم کاری هایی که بر شما روا داشته شده حق بدهم، هرگز به شما حق نمی دهم برای رسیدن به خواسته هایتان، فرزندان ما را یک به یک بکشید. شاید کسی نداند که من یکسال و پنج ماه است که هر روز به سرقبر پسرم می روم. همه مردم این روزها به سراغ زندگی خودشان رفته اند اما من هر روز می روم سر قبر پسرم. شاید به این دلیل که همه مردم مرگ یک جوان را فراموش می کنند بجز مادرش.
فرزندان بلوچم،
و ای شماهایی که این سربازان را گروگان گرفته اید، راضی نشوید مادران دیگری به داغ من و به داغ مادرانی مثل من دچار شوند. ستار مرا بی گناه بردند و زدند و کشتند و جگر مرا سوختند. اکنون این مادر ستار است که دست به دامان شما شده است. مادری که جگر لخته لخته اش را در دست گرفته و به شما التماس می کند. بیایید و به ما و به همه مردم جهان نشان بدهید که آنقدر در دل شماها روشنایی هست که التماس یک مادر را بشنوید.
نشان بدهید که مردان بزرگ، از هر چه بگذرند، از سوز مادران نمی گذرند. پسران ما را که هموطنان بی گناه خود شما هستند آزاد کنید. ما هم قول می دهیم که برای آبادانی مناطق محروم و رفع محرومیت ها در کنار شما باشیم. نشان بدهید که سوز ما را می فهمید. نشان بدهید که روی هرکس را زمین بیندازید، روی مادران را زمین نمی اندازید. چرا که همه شما مادر دارید و مادرانتان را دوست دارید.
گوهر عشقی _ مادر ستار بهشتی 

یازده فرورودین یکهزار سیصد و نود و سه – شهرستان رباط کریم

۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

تمدید ماموریت دکتر احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر



تمدید ماموریت دکتر احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران
احمد شهید با 21 رای مثبت در برابر 9 رای منفی، برای چهارمین سال پیاپی به عنوان گزارش‌گر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران انتخاب شد.

نامه‌ی یک زندانی تبعه ترکمنستان به وزیر خارجه حکومت اسلامی ایران


یک زندانی "امنیتی" در رجایی‌شهر کرج، نامه‌ای خطاب به محمدجواد ظریف منتشر کرد.
باتیرشاه محمداف که هم‌اکنون در زندان رجایی شهر محبوس است، خواستار رسیدگی به پرونده‌ی قضایی و استراد به روسیه شده است.
وی تبعه‌ی ترکمنستان می‌باشد که به اتهام جاسوسی به ٢٠ سال حبس محکوم شده است.
متن نامه که اواسط آذرماه زمستان سال گذشته در زندان اوین نگارش گردیده، عینا از سوی آژانس خبررسانی کُردپا منتشر می‌گردد:
جناب وزیر محترم امور خارجه، آقای دکتر ظریف
با سلام
من در سال ۲۰۰۹ به ایران سفر کردم – به وسیله‌ی گذرنامه ترکمنستان – و شرکت خودم را ثبت نمودم (مدارک در دست بازجوی بنده می‌باشد) در تاریخ ۱۸ تیر ماه ۱۳۸۸ وزارت اطلاعات در فرودگاه مهرآباد بنده را دستگیر کرد. شرکت بنده در فروش فلزات گران‌بها فعالیت دارد، به نام "زاپالارنه".
وقتی‌بنده را دستگیر کردند گفتند به علت جاسوسی برای کشور‌های روسیه و ترکمنستان می‌باشد. بنده به مدت ۶ ماه انفرادی بودم و حدود ۱۰ ماه کاملا در بند وزارت اطلاعات حبس بودم، در طی‌این مدت به من اجازه دیدن وکیل و یا نماینده سفارت را ندادند و اجازه تماس هم به بنده داده نشد، از بنده بدون حضور مترجم بازجویی شد و در آن زمان اصلا فارسی بلد نبودم اما بازجو به مقداری روسی صحبت می‌کرد. در دادگاه شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، آقای قاضی پیر عباس بنده را بدون حضور مترجم، بدون وکیل و بدون نماینده سفارت محاکمه کردند و بنده هیچگونه حق دفاعی از خود را نداشتم زیرا حتی متوجه نمی‌شدم که قاضی چه می‌گوید. با این شرایط بنده را محکوم به ۲۰ سال حبس کردند! و بنده اجازه درخواست تجدید نظر داده نشد زیرا هیچ کسی‌نبود که به بنده اطلاع بدهد که کجا و به چه شکلی‌این کار صورت می‌گیرد و از آنجأیی که بازجوی بنده گفت که هرچه من بگویم می‌شود! بنده راهی‌برای دفاع نداشتم.
سال ۲۰۱۰ در ماه آوریل محاکمه شدم. در سال ۲۰۱۱ بنده به وسیله کمک یکی‌از همبندیان درخواست اعاده دادرسی دادم، ولی‌چند وقت بعد بنده را مجددا به بازجویی بردند بعد از اینکه محکوم شده بودم! در طی‌کّل این مدت به بنده حق داشتن وکیل ندادند و حق دیدن نماینده سفارت را ندادند! در طول این مدت چهار سال و نیم بنده ۳ بار نماینده سفارت را دیدم، به بنده نه اجازه ملاقات با خانواده را می‌دهند و نه اجازه دریافت لباس از طرف آن‌ها را، حتی به سختی می‌گذارند پول به حساب کارت زندان بنده واریز شود بطوری که بنده دائما دچار مشکل تهیه مایحتاج خود می‌باشم. خانواده‌ی من چند بار مراجعه کردند به زندان از خارج سفر کردند و نامه‌های مورد نیاز را تهیه کردند از وزارت امور خارجه جهت ملاقات، اما مسئولین زندان اجازه ملاقات را ندادند، من اجازه دریافت کتاب و یا لوازم را هم ندارم، حقی‌که همهٔ زندانیان دارند. و بنده که اینجا هیچ کسی‌را ندارند و خانواده‌ام خارج از ایران هستند حتی حق تماس بنده را هم از من گرفتند.
از هر طریقی هم که پیگیری می‌کنم می‌گویند آقای خدا بخش (دادیار ناظر بر زندان) می‌گوید که من نباید تماس داشته باشم. در صورتی‌که این حق قانونی زندانی می‌باشد. در طی‌این مدت هیچ کدام از شکایت‌هایم مورد بررسی‌قرار نگرفته‌اند و هیچ مسئولی اینجا نیست که به من پاسخگو باشد. در سال ۲۰۱۳ بنده فقط ۳ بار با تماس تلفنی گرفتم هر دفعه کمتر از ۲۰ دقیقه! موقعی که بنده را دستگیر کردند، ۹۵۰ گرم – یورو پیم – (فلز گران‌بها) همراه خود داشتم که گفتند این فلز هسته‌ای می‌باشد! در صورتیکه اگر می‌بود باید رادیو اکتیو می‌بود و غیر قابل حمل، لازم به ذکر است که این مقدار فلز را هم به تور رسمی‌و قانونی از مرز فرودگاه امام خمینی جهت ترانزیت از ایران برای مشتری شرکت خودم در پاکستان آوردم. این مقدار جنس بنده را وزارت اطلاعات ضبط کرد و در موقع بازداشت ارزش آن ۵ میلیون دلار بوده است.
جناب وزیر خواهشمندم در جهت رسیدگی به پرونده بنده کمک کنید تا به من فرصتی عادلانه داده شود و بتوانم از خودم دفاع کنم با داشتن وکیل و حضور نماینده سفارت، یا بنده را استرداد کنید به روسیه – وطنم – ضمنا بنده در زندان به وضعیت من رسیدگی شود، بنده چهار سال و نیم می‌باشد که در حبس به سر می‌برم. پیشاپیش از لطف و عنایت جنابعالی ‌‌نهایت تشکر را دارم.
باتیرشاه محمداف
زندان اوین – بند
۳۵۰

خانواده جمشید دانایی فر یکی از پنج مرزبان گروگان


درخواست خانواده جمشید دانایی فر؛ ما به خبر اعدام اطمینان نداریم، مسولان دلجویی هم نکردند
خبر کشته شدن یکی از پنج مرزبان گروگان گرفته شده ایرانی، توسط گروه جیش العدل ابتدا از طریق خود این گروه و سپس مقامات ایرانی اعلام شد اما پدر خانم و دایی جمشید دانایی فر در این مصاحبه از پیگیری هایش در مرزبانی و استانداری کرمان سخن می گوید و در عین حال تصریح می کند: من، همسر جمشید واعضای خانواده مان امید به زنده بودنِ جمشید داریم و از تمامی کشورهایی که خواستار آزادی این مرزبانان بودند می خواهیم اگر اتفاقی برای جمشید افتاده کاری برای مان بکنند و خبری بدهند.

۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

اعتصاب غذای شاهرخ زمانی در اعتراض به انتقال زندان قزلحصار


شاهرخ زمانی کارگر نقاش از اعضای هیات بازگشایی سندیکای کارگران نقاش که در اعتراض به انتقال غیر قانونی خود به زندان قزل حصار دست به اعتصاب غذا زده در وضعیت جسمانی خطرناکی در زندان بسر می برد.
شاهرخ زمانی
۲۰ اسفند سال گذشته به بهانه بردن به دادگاه بدون هیچ گونه وسایل از زندان گوهر دشت به زندان قزل حصار منتقل شده است.
شاهرخ زمانی سه روز قبل از انتقال او به زندان قزل حصار شاهرخ با تعدادی از زندانیان سالن
۱۲ به حمایت از اعتراضات دراویش در اعتصاب غذا به سر می برد و او بدون اتمام اعتصاب قبلی این بار برای اعتراض به انتقال غیر قانونی خود اعتصاب غذا را ادامه داده و ۱۴ روز است که در زندان قزل حصار در اعتصاب غذا به سر می برد.
وی اعلام کرده است تا زمانی که او را به سالن
۱۲ زندان گوهردشت بر نگردانند به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد .
این کارگر نقاش در سال
۹۰ توسط عوامل امنیتی دستگیر شد و به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۱۱ سال زندان محکوم شد و بارها برای رسیدگی عادلانه به وضعیتش دست به اعتصاب غذا زده است.


حکم اعدام ریحانه جباری را متوقف کنید



ريحانه يک دختر جوان است که از ۱۹ سالگي در زندان بوده است، او يک زن مستقل و با اعتماد به نفس بود که دانشگاه رفته و مشغول کار و زندگي اش بود. يک روز سياه او در حاليکه با يک نفر ديگر تلفني در مورد کارش حرف ميزد، به دام يک مرد مي افتد که قبلا کارمند وزارت اطلاعات بوده است.

مرتضي سربندي از شغل ريحانه با گوش دادن به مکالمه اين دختر جوان مطلع ميشود و نقشه ميريزد تا او را به دفتر کارش برده و به او تجاوز کند. مرتضي پزشک است و به ريحانه ميگويد ميخواهد دکوراسيون دفتر کارش را عوض کند و ريحانه که مردي همسن پدرش را مي بيند، براي انجام کار دکوراسيون با او وعده ميگذارد. اما چند قدم بعد ماشين مرتضي جلوي پاي ريحانه توقف ميکند و ريحانه با او در همان روز راهي محل کارش ميشود.

در محل کار، مرتضي با وضو گرفتن و بعد از انجام دو رکعت نماز بسوي ريحانه آمده و قصد تجاوز به وي را دارد. او با گره زدن دستانش دور کمر اين دختر جوان به ريحانه ميگويد ديگر راه فرار نداري. ريحانه از خود دفاع ميکند و با چاقويي که بسياري از دختران و زنان در ايران براي دفاع از خود همراه دارند، به کتف او ميزند و فرار ميکند. و بر اثر خونریزی زیاد مرتضی جان خودش را از دست می دهد

ریحانه در یک دادگاه نمایشی به اعدام محکوم شده است
برای نجات ریحانه فعالانه متحد شوید
نه به اعدام

نامه سیامک پورشجری، وبلاگ نویس زندانی به مجامع بین المللی مدافع حقوق بشر


محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ نویس زندانی ۵۱ ساله، که ۲۱ شهریور ماه ۱۳۸۹ در منزل مسکونی خود در شهر کرج بازداشت شد. وی طی نامه ی سرگشاده که رو به مجامع بین المللی مدافع حقوق بشری نوشته می گوید: همه این رنجها و ناملایمات که برمن هموارشده تنها به این خاطر است که من ازحقوق و آزادیهایی که مواد 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر،انسان را ازآن برخوردارساخته وبدان تصریح کرده است ، استفاده نموده و کوشیده ام هم میهنانم را بااندیشه ها وباورهای خود شریک سازم.
متن کامل نامه به شرح زیر است:

امید به تغییر:

با درود فراوان، من یکی ازقربانیان استبداد و سرکوبگری رژیم اسلامی حاکم بر ایران هستم که بدلیل درج و انتشار نظرات و انتقادهای خود پیرامون بی عدالتی ها ونقض حقوق وآزادی های هم میهنانم درصفحه شخصی خود دراینترنت ازسوی دستگاه قضایی این رژیم به چهارسال حبس، محکوم گردیده ام. من تا امروزنزدیک به همه این سالها را درشرایط غیرانسانی وفاجعه بار زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بوده ام. هم اکنون که این مطالب را یادداشت میکنم دراتاقی به مساحت کمتراز 21 مترمربع و درمیان 40 تن از جانیان و قاتلین وقاچاقچیان و سارقین و متجاوزین به عنف و زورگیرها وچاقوکش ها وکودک آزارها و بیماران روان پریش ومعتادین به مواد مخدرو ولگردها ومجرمین ازاین قماش گرفتارو اسیر هستم و باوجود نارسایی ها وعوارض قلبی و ابتلا به دیابت و بیماری ورم غده پروستات وسنگ کلیه درواقع لحظه لحظه این روزها را با مرگ مبارزه میکنم.

من ازهمان ابتدا که توسط ماموران وزارت اطلاعات وباهجوم به آپارتمان محل سکونتم دستگیر شدم مورد بازجویی و کتک و ضرب و شتم وشکنجه قرارگرفتم وبه مدت 8 ماه درسلول انفرادی و بدون هیچ گونه تماس با بستگانم تحت فشارها و بازپرسی های طاقت فرسا قرارداشته وازتمامی حقوق یک متهم محروم بوده ام. من پیوسته به مرگ واعدام تهدید می شدم وحتی دربازداشتگاه وزارت اطلاعات مرا با چشمان بسته بروی چهارپایه برده وادعا کردند که تصمیم گرفتیم تو را به دار بیاویزیم.

همه این رنجها و ناملایمات که برمن هموارشده تنها به این خاطر است که من ازحقوق و آزادیهایی که مواد 18 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر،انسان را ازآن برخوردارساخته وبدان تصریح کرده است ، استفاده نموده و کوشیده ام هم میهنانم را بااندیشه ها وباورهای خود شریک سازم.

سرگذشت من به عنوان وبلاگ نویس وزندانی سیاسی تنها یک نمونه ومثال ازسرنوشت دردناک هزاران قربانی تبعیض و نقض حقوق بشردرجمهوری اسلامی است.

بدبختانه امروز ملت ایران در دام رژیم مذهبی و قرون وسطایی و به شدت عقب مانده گرفتارواسیر گشته که برای ارزشها وپرنسیب های جهانی که بشر متمدن حداقل 400 سال درراه کسب وایجاد وبقا آن جانفشانی کرده است، کمترین احترامی نمیشناسد. این رژیم ارتشی تا دندان مسلح و خونریز و تروریستی بنام "سپاه پاسداران" انقلاب اسلامی تشکیل داده است تا خواسته ها و مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم ایران را باخشونت سرکوب کند و باآزادی و دموکراسی و حقوق بشر،هم درایران و هم در سطح جهان مقابله کند و بجنگد.

رژیم توتالیتر حاکم بر ایران، خفقان نفس گیری برجامعه اعمال میکند، بطوریکه محض نمونه حتی یک فرد مخالف و منتقد در هیچ روزنامه ورسانه ای درداخل کشور حق اظهار نظرو بیان ازادانه آرا و افکار خود را ندارد.

جممهوری اسلامی مجموعه قوانین شرم آور وضدانسانی وضع کرده واجرا میکند، بنام قانون مجازات اسلامی که شامل مجازات هایی چون: قتل، قصاص،اعدام،سنگسار،دست و پا بریدن،چشم درآوردن،ازکوه پرت کردن،درآتش انداختن وتازیانه زدن که یکایک آن توحش مسلم است که مصداق جنایت علیه بشرمحسوب می شود.

جمهوری اسلامی به گونه ای برنامه ریزی شده وهدفمند و منظم به سرکوبی حقوق بنیادی مدنی می پردازد، ازجمله محروم کردن مردم از ابتدایی ترین حقوق خود یعنی امکان آزادی بیان، ممنوعیت استفاده از برنامه های ماهواره و فیلترینگ وسیع اینترنت، ممنوع ساختن تجمعات، حتی جشن ها و میهمانی دوستانه جوانان، تحقیر زنان با حجاب اجباری، تفکیک جنسیتی و سرکوب آزادی های جنسی به منظورسلطه روانی بر جامعه، تبلیغات گسترده مذهبی با صرف هزینه های هنگفت وباهدف رواج خرافات وتشویق مردم به نادانی و سفاحت و ازهمه جنایت بارتر قتل و قصاص و اعدام درملا عام و ایجاد ترس و وحشت در اجتماع و بی اعتنا ساختن مردم نسبت به سرنوشت خود.

موارد یاد شده تنها بخش کوچکی از اقدامات زمامداران جمهوری اسلامی ،جهت حفظ قدرت و سلطه هرچه فراگیرتردرجامعه امروز ایران است.بدون شک توجه به این حقیقت راه گشاست که مقابله ومبارزه جمهوری اسلامی با دنیای مدرن و دستاوردهای درخشان آن درزمینه آزادی و دموکراسی حقوق بشر امری ذاتی وجوهری است ودرمبانی و بنیادهای اسلامی وایدئولوژیک این نظام بصورت اصول تغییر ناپذیر،تبیین و تثبیت گردیده است. تجربه شکست خورده گفتگوهای انتقادی با جمهوری اسلامی ازسوی برخی دولتها درگذشته و با امید تغییر رفتارهای این رژیم، موید همین واقعیت است، همچنین نشان می دهد که تلاشهای جهانی وروشهایی که نهادهای بین المللی به جهت ملزم ساختن دولت اسلامی ومحترم شمردن حقوق بشردررعایت حقوق اساسی ملت ایران تاکنون بکاربرده اند مفید وموثرواقع نشده و نیازمند رویکردها و راهکارهای متفاوتی است.

روی هم رفته هرگونه تغییری درشرایط بسته واختناق آمیزامروز جامعه ایران مستلزم دگرگونی اساسی و ساختارهای سیاسی و حقوقی نظام موجود است. به همین منظور ضروری است تا از پراکندگی کوشش ها و سرمایه گذاری های مجامع بین المللی ممانعت بعمل آمده ونیروهای جهانی و دولت هایی که دغدغه و دل مشغولی حقوق بشردارند و همچنین حفظ امنیت منطقه و جهان جزو سیاست های تعریف شده آنهاست، بصورت متمرکز وسازمان یافته درمجموعه "دوستان ایران" گردهم آیند وملت ایران را در راه کسب حقوق وآزادی های خود وکسب حق تعیین سرنوشت یاری رسانند.

سپاسگزار شما محمدرضا پورشجری

دارای نام مستعار سیمک مهر نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران

کرج زندان ندامتکاه مرکزی کرج

۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه

بیست وپنجمین جلسه شورای حقوق بشر در ژنوهم اکنون در حال برگزاری است

در بیست وپنجمین جلسه شورای حقوق بشر در ژنو نماینده کره شمالی  اعتراض به گزارش ژاپن در مورد نقض حقوق بشر جلسه را ترک کرد.
دیدبان حقوق بشر در صحنه علنی اعلام کرد :  سازمان ملل وظيفه دارد به اين روند خشونت در كره شمالئ پايان دهد.
 يك قربانئ خشونت در كره شمالي با اعلام اينكه والدينش در ملا عام اعدام شدند،در صحن علنئ با قاطعيت به هيأت رئيسه گفت:
" Open your eyes"چشمانتان را باز کنید

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

ضرب و جرح یک زندانی سیاسی در زندان دریا ارومیه

 قادر محمدزاده زندانی سیاسی زندان مرکزی ارومیه (دریا) در بین زندانیان عادی و شرور نگهداری می‌شود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانی سیاسی که به اتهام محاربه و اقدام علیه امنیت ملی از طریق ارتباط با احزاب کردی ابتدا به اعدام و سپس در دادگاه تجدید نظر به ۲۰ سال زندان محکوم شد، هم اکنون در بند ۴ زندان مرکزی ارومیه در بین زندانیان عادی نگهداری می‌شود.
یک منبع مطلع که نخواست نامش فاش شود به گزارشگر هرانا گفت: «قادر محمدزاده نزدیک ۹ سال از محکومیت خود را سپری کرده است. وی هم اکنون در بند ۴ زندان مرکزی ارومیه نگهداری می‌شود و چند روز پیش توسط چند تن از زندانیان متهم به سرقت مسلحانه و مواد مخدر به وی حمله کرده و با چاقو از ناحیه پشت و گردن زخمی‌اش کرده‌اند. مسئولین حتی حاضر نشدند قادر محمدزاده را به بیمارستان منتقل کنند و بعد از بخیه و پانسمان وی را دوباره به بند چهار برگرداندند.»
گفتنی است هم اکنون ۸ زندانی سیاسی در زندان مرکزی ارومیه در بندهای مربوط به قتل و مواد مخدر نگهداری می‌شوند و اصل تفکیک جرائم در موردشان رعایت نشده است.
اسامی این زندانیان عبارت است از: فرهاد آریایی، احمد قربانی، محمد شیرکو حسن‌پور، صابر خلدماوانه، یونس آقایان، قادر محمد‌زاده، آرش جهانگیری و نورالدین فلاح.

۱۳۹۲ اسفند ۱۷, شنبه

شاهین دادخواه به بند ۲-الف منتقل شد


شاهین دادخواه دیپلمات زندانی
در بند۳۵۰ اوین دوباره به انفرادی سپاه منتقل شد۰




یک منبع آگاه به گفت :  شاهین پیش از دستگیری یکسری گزارش راهبردی برای شورایعالی امنیت ملی نوشته بوده است که در آن به فعالیتهای موشکی سپاه اشاره کرده واشاره کرده است  که این رفتارهای سپاه برخلاف منافع ملی است و باعث می شود تنش در منطقه افزایش پیداکند و بحران جدی تر شود.
وی افزود:درحال حاضر که مذاکرات هسته ای در جریان بوده طرف اروپایی به این گزارشات و مقالات استناد کرده و خواسته  سپاه فعالیتهای موشکی خود را کنترل کرده و در چهارچوب معاهدات قرار دهد
و این به مذاق سپاه و به خصوص قرارگاه عمار خوش نیامده است
و از آن زمان بازجویی های دوباره از شاهین شروع شده حتا قرار بوده برای درمان بعد از سه سال به بیمارستان اعزام شود که روز اعزام به جای بیمارستان دوباره وی را به دادسرا فرستاده اند گویا قرار است پرونده  ی جدیدی علیه وی تشکیل دهندو همچنین  فشارها بر روی وی افزایش پیدا کرده است
این منبع آگاه افزود: یکی از مسایلی که برای حل مساله هسته ای و رفع کامل تحریمها باید ایران بدان توجه داشته باشد مساله امنیت منطقه و تروریسم است که این مساله موشکی و فهالیتهای سپاه بدان برمیگردد.

گفتنی است ، دکتر شاهین دادخواه متولد ۱۳۵۰ کار‌شناس سیاسی امنیتی کشورهای خاورمیانه است که لیسانس خود را از دانشگاه ناپل ایتالیا، فوق لیسانس از داشگاه بیکنت ترکیه آنکارا و نهایتا دکترای خود را در رشته روابط بین الملل از دانشگاه مادرید اسپانیا دریافت کرده است.
وی که در سمت مشاور در شورای عالی امنیت ملی و جزو اعضا مذاکره کننده هسته‌ای تیم حسن روحانی مشغول به کار بوده است، سابقه شرکت در مذاکرات ایران امریکا در افغانستان، شرکت در مذاکرات سه جانبه ایران عراق امریکا در سال ۸۸ به سرپرستی کاظم قمی سفیر ایران در عراق و همکاری با مرکز مطالعات استراتژیک را در کارنامه خود دارد.


۱۳۹۲ اسفند ۱۵, پنجشنبه

در بیست و پنجمین نشست شورای حقوق بشر درژنو نشست زنان



https://www.youtube.com/watch?v=f4rYFGDz0-4&feature=youtu.be


در بیست و پنجمین نشست شورای حقوق بشر درژنو سودویند در پنل زنان، بانومائده  قادری تحصیلات خود را دررشته حقوق در مشهد به پایان رسانده او جزو کانون وکلای مرکز بوده در جریان اعتراضات مردمی سال 1388 و2009 میلادی وکیل عده ای از بازداشت شدگان بودخود او در سال 2010 بازداشت و به یکسال زندان محکوم شد
پرونده وکالت مائده به دلیل دفاع از موکلین و باز داشت شدگان در منطقه خراسان لغوشده است .قابل ذکر است که یکی از دلایل لغو وکلالت مائده بعهده گرفتن وکالت کردهای ساکن خراسان بوده است در این بخش اشاره می کنم به وکلایی که از فعالین مدنی دفاع کردندوحکم زندان گرفتندو بعضی از آنها مجبور به ترک وطن شدند.

در رژیم های غیر دموکرایک ودر کشورهایی که بر پایه ایدئولوژی اسلامی بنا شده اند زنجیر های نا مرئی قوانین وجود زن را به زنجیر بردگی کشیده .وبا تمسک به مذهب نه تنها  جامعه مردان را بلکه جامعه زنان را نیز برعلیه خودشان تحریک می نماید.
ما در این مجال به بررسی این قوانین پرداخته و تاثیر آن را در نگرش جامعه وهمچنین خشونت روز افزون نسبت به زنان ودختران را از نظر میگذرانیم.
بدون شک قوانین ما منشعب از فقه اسلامی بوده ودر این میان قانون مدنی وقانون مجازات اسلامی در مباحث ومواد مختلف تبعیضات گسترده ای را نسبت به زنان اعمال کرده اند .
گر چه بسیاری از متشرعان وفقها وحتی حقوقدانان بر این باورند که قوانین اسلامی حرمت وارزش زنان راترفیع داده ,ولی ما بر این باوریم که وضع این قوانین نه تنها حرمت وارزشی به زنان نداده ,بلکه بصورتی تبعیض امیز انان را از حقوق انسانی واولیه خود باز داشته است.
نمونه این قوانین که به تازگی تصویب شده قانون حمایت از کودکان بی سرپرست است که با رسمیت بخشیدن به ازدواج پدر خوانده با کودکی که به عنوان فرزند سرپرستی میکند .دو بار به زنان اسیب میزند اولین اسیب به کودک تحتسرپرستی است. واسیب دوم به مادرکه سر پرستی کودک را به عهده دارد .

گستره تبعیضات در قوانین:


ماده 1105قانون مدنی به صراحت ریاست خانواده را از خصایص مرد میداند .استفاده از کلمه ریاست در قوانین وبخصوص در ارتباط با روابط خانوادگی تنها یک چیز را به ذهن متبادر می کند .وان اطاعت وتبعیت مرعوس از رییس است.
طبیعتا در در هر رابطه رییس ومرعوسی چه در میان سازمانها وارگانهای دولتی وچه ارگانها ونهادهای خصوصی اطاعت  وفرمانبری مرعوس جزیی از این روابط به شمار میرود ودر مقابل تخطی مرعوس ضمانت اجراهایی از اخطار گرفته تا اخراج شخص از ان موسسه یا نهاد در نظر گرفته شده است.که البته نفس چنین روابطی که صرفا روابط اجتماعی وشغلی است با نوع رابطه ای که  درخانواده حاکم است متفاوت می باشد .ولی نفس ریاست همان است که مفهوم عام خود  را یعنی مطلق ریاست را در برمی گیرد.
حال در رابطه ای که اساس وبنیان آن روابط مبتنی بر احساس وتشریک زوجین درزندگی مشترک است ریاست مذکور در این ماده  اساس ونگرش این روابط را واژگون کرده ونوعی نگرش  خود برتر بینی را در مردان تقویت میکند وروابط عاشقانه زوجین تبدیل به روابطی میشود که در آن زوج این ریاست را به شیوه ای لجام گسیخته به ازمون میگذارد.
ودر صورت تخلف وسرپیچی مرعوس (زن)ضمانت اجراهایی در قانون برای این سرپیچی در نطر گرفته شده است که از این ضمانت اجراها میتوان به عدم پرداخت نفقه به زنی که ازتمکین مرد خارج میشود نام برد .
ماده 1108 قانون مدنی:"چنانچه زن از وظایف زوجیت امتناع کند مستحق نفقه نخواهد بود."حمایت قانون باعث شده که  مردان از این  اجبار قانون علیه زنان استفاده نموده ودر صورت عدم تمکین نوعی از خشونت واجبار را بر زنان تحمیل نمایند .
ضمانت اجرای عدم پرداخت نفقه پشتوانه قدرتمندی است برای مردان که تجاوز به تن وجسم زن راحق قانونی خود دانسته وخشونت  جنسی را نسبت به زنان اعمال  نمایند .
که البته به این مسئله ختم نمیشود .در بسیاری موارد عدم رضایت زنان به تمکین باعث می شود که در معرض خشونتهای دیگری نیز قرار بگیرند که میتواند خشونت جسمی وفیزیکی و ضرب وشتم از جانب مردان باشد.
به همین خاطر زنان در راستای تهدید قانونگذار به عدم پرداخت نفقه وعدم پذیرفتن اطاعت مطلق از رییس خانواده تلاش میکنند که بتوانند قدرت اداره خود رااز نظر اقتصادی داشته
 باشند .
اما باز هم درگیر موانع قانونی وتبعات ریاست مرد میشوند .
ماده 1117 قانون مدنی در زمینه اشتغال زنان میگوید:"شوهر میتواند زن خود را از حرفه یا صنعتی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیات خود یا زن باشد منع کند ."
مسئله ای که در این ماده وجود دارد این است که مصالح خانوادگی چیست ؟وشامل چه مواردی می شود ؟
ابهام واجمال این ماده باعث میشود که دست نهاد قضایی برای برخورد سلیقه ای فراهم شود وهر چیزی را تحت عنوان مصلحت خانواده برای محدودیت زنان به اشتغال مورد استناد قرار دهند.عدم رسیدگی شایسته به فرزندان یا عدم انجام وظایف منزل به نحو شایسته به دلیل اشتغال و...بسیاری دلایل دیگر که همه وهمه میتواند تحت عنوان مصالح خانوادگی مطرح شود .
و از انجایی که قضات دادگاههای خانواده در چنین مواردی مرد را به عنوان رییس خانواده و نان آور پذیزفته اند واشتغال زنان را ضروری نمی دانند به جای قضاوت صحیح مصلحت مرد را در نظر گرفته وزنان را از اشتغال به حرفه ای که مرد رضایت ندارد باز میدارند .
حال زنی که به خواست قانون ریاست شوهر بر او تحمیل شده واجازه اشتغال او را قانون در دست شوهر قرار داده است مطمئنا استقلال  اقتصادی نداشته وباید چشم به رافت وعطوفت شوهر داشته وبا فرمانبری مستحق نفقه گردد . به بیان ساده تر زنان ایران برای محروم نشدن از ابتدایی ترین حقوق ازقبیل خوراک, پوشاک ,مسکن ودرمان باید بردگانی مطیع و فرمان بر باشد و هر زمان که مرد اراده داشت جسم خود را حتی بدون رضایت خود در اختیار همسران قرار دهند.
وهمزمان نگران این هم باشند که با حضور زن دیگری چه اینده ای خواهند داشت؟
ماده 1075 قانون مدنی ازدواج موقت را به رسمیت شناخته است .
ماده 1075:"نکاح وقتی منقطع است  که برای مدت معین باشد ."
هرچند ازدواج دایم به صورت صریح در قوانین ما همانند ازدواج موقت به رسمیت شنا خته نشده اما با مراجعه به برخی قوانین مانند قوانین مربوط به سهم الارث زوجه از زوج  می بینیم که به صورت ضمنی  این ازدواج وچند همسری مورد  اشاره قانونگذار بوده وتلویحا پذیرفته شده است.
چند همسری در قوانین ایران وعرف وشرع ممنوع نیست ولی مشروط به اجازه همسر اول است .اما ازدواج موقت اینگونه نیست ونیازی به اجازه همسر ندارد .
مرد به خواست خود هر زمان که بخواهد بدون هیچ گونه ممنوعیتی میتواند هر تعداد زن را که بخواهد به عقد ازدواج خود در آورد بدون اینکه ممنوعیت قانونی وجود  داشته باشد .
در قوانین وشرع اسلام برای این گونه ازدواجها محدودیتی وجود ندارد .قانون در این زمینه ساکت است .ولی نظر مشهور فقها بر این است که محدودیتی وجود ندارد.
بنا براین گرچه چند همسری به صراحت در قوانین ما نیامده است ولی ازدواجهای موقت به رسمیت شناخته شده است .در نفس قضیه و از دیدگاه روان شناسی برای زن فرقی میان ازدواج موقت یا دائم وجود ندارد .زن به همان اندازه که از ازدواج دایم همسرش اسیب می بیند به همان اندازه از ازدواج موقت اسیب خواهد دید .
از ان گذشته نامحدود بودن این نوع ازدواج از نظر تعدد زوجات چه بسا که اسیبهای جدی تری را به ثبات زندگی خانوادگی وارد آورده وسلامت روانی خانواده  را به مخاطره می اندازد .
تک تک این قوانین نوعی حقارت عمیق وریشه دار را بر زنان تحمیل میکند .به راستی کدام زن مسلمان از همبستر شدن شریک زندگی خود با زنان دیگر تحت عنوان ازدواج موقت  میتواند احساس خشنودی ورضایت داشته باشد؟ بدون تردید هیچ زن مسلمانی نمی تواند این را بپذیرد.
قانون با توسل به شرع وشرع با توسل به قواعد پانزده قرن پیش این قوانین را بر جامعه تحمیل میکنند که نتیجه آن فحشای شرعی شده وقانونی شده ای است که دست مردان را بیش از پیش برای  روابطی این چنین باز میگذارد که نتیجه ای جز فرو پاشیدگی نهاد خانواده واسیبهای روانی واجتماعی برای زنان ندارد.
زنان در شرایطی این چنین یا به دلیل وجود فرزندان به  زندگی فرسایشی ادامه میدهند یاتصمیم به پایان دادن رابطه زوجیت مینمایند.
اما ایا میتوان به دلیل ازدواج موقت همسر که قانون هم ان را پذیرفته است  از محکمه تقاضای طلاق نمود؟مسلما خیر .
زنان فقط درصورت وجود شروط مقرردر قانون ودر صورت اثبات انها در دادگاه میتوانند شوهر خود را طلاق دهند .از جمله ان شروط میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اعتیاد, عدم پرداخت نفقه ,مفقود الاثر بودن مرد, بیماری صعب العلاج,  عقیم بودن ,محکومیت به حبس و..
اثبات شروط فوق  دردادگاه بعضا بسار دشوار است وزن برای اثبات انها دچار استیصال میشود .
اما ماده 1133 قانون مدنی در باب پایان دادن به رابطه زوجیت از جانب زوج اینگونه میگوید:"مرد هر وقت بخواهد میتواند زن خود را طلاق دهد "
این اطلاق بی حد وحصر برای مردان ومشروط نمودن طلاق برای زنان واثبات شروط ابرازی از ناحیه زوجه  در دادگاه نمونه بارزی از تبعیضات اشکار بین زن ومرد است .تحمیل مرد بر زن در شرایطی که ادامه زندگی مشترک اسیبهای جسمی وروانی را برای زن به دنبال دارد خشونتی است که بصورت سیستماتیک بر زن ایرانی روا داشته میشود .
دختری که قانون سن ازدواج را برای او سیزده سالگی تعیین نموده است وبعضا ولی اختیار ان را دارد که در کمتر از این سن برای او همسر اختیارکند ,چگونه میتواند درک صحیحی از رابطه زناشویی داشته باشد ؟چگونه می تواند با اندام نارس خود تحت تمکین مردقرار بگیرد تا مستحق نفقه گردد ؟ایا زمانی که به بلوغ ورشد فکری برسد میتواند به انتخاب ولی اعتراض کرده واز محکمه درخواست طلاق نماید؟وایا قانون به چنین درخواستی اعتبار میدهد؟ مسلما خیر .
به راستی در کدام یک از این  قوانین رویکرد مثبتی را نسبت به زنان وحمایت از حقوق انان  میتوان دید؟
ماده 1170 قانون مدنی در مورد ازدواج زن در شرایطی که حضانت طفل با اوست نوع دیگری از  اجحاف های قانونی را بر او تحمیل می کند  که باز ریشه در ریاست مرد بر خانواده دارد .
زمانی که حضانت طفل بر عهده مادر است و مادرازدواج میکند حضانت از او سلب میشود و به پدر واگذار میگردد.بنا بر صراحت  ماده 1105 قانون مدنی که ریاست را از خصایص مردان میداند زن تحت ریاست مرد دیگری قرار میگیرد که جزیی ترین روابطش در حیطه وظایف اوست.از این روست که قانونگذار به محض ازدواج مادر حضانت را از او سلب میکند .ومادران مادامی که سرپرستی فرزندان خود را بر عهده دارند از ازدواج سر باز می زنند. واین در حالی است که ازدواج پدرباعث سلب حضانت از او نمیشود .
از دیگر قوانینی که آشکارا زنان را در جایگاه ومرتبه ای غیر عادلانه نسبت به  مردان قرار میدهد قوانین مربوط به سهم الارث است.که نصیب اناث را نصف ذکور تعیین کرده است.
در این زمینه نیز متشرعین سعی در توجیه فقهی این تبعیض برامده اند وبا استدلالهایی نظیر اینکه مهریه زن این نابرابری را رفع میکند ویا توجیهاتی چون اداره امور اقتصادی زندگی  توسط مردان  که باعث نصیب بیشتر آنها از سهم الارث میشود تلاش کرده اند قواعد اسلامی را بدون در نظر گرفتن واقعیات ملموس جامعه عادلانه جلوه دهند .
البته این توجیهات شاید برای موقعیت زنان در صدر اسلام قابل قبول باشد به این معنا که زن قبل از ورود به منزل شوهر ویا در بدو ورود مهریه مقرررا دریافت مینمود .
اما در موقعیت کنونی در ایران کدام مرد قبل از ورود همسر به زندگی مشترک مهریه را می پردازد؟در اغلب اوقات درخواست مهریه از جانب زن نتیجه تشنج در رابطه زناشویی است وحتی حکایت از پایان یک رابطه دارد.
که باز هم در در صورت مطالبه مهریه از جانب زن قانونگذار قوانینی را به نفع مردان از نطر گذرانده که دریافت مهریه را برای زنان بسار دشوار میکند .
جدای از موارد مذکور مهریه برای اکثر زنان تنها راه رهایی از رابطه ای است که  هیچ گونه تمایلی به ادامه ان ندارند .
بنابر این با چنین توجیهاتی که در عالم واقع کاربرد عملی ندارد نمیتوان پذیرفت که نصیب زنان در ارث کمتر از مردان باشد .
در مورد اداره امور اقتصادی توسط  مردان که فقها آن را دلیل نصیب بیشتر مردان از ارث میدانند باید خاطر نشان کرد که در صدر اسلام شرکت زنان در امور اقتصادی متصور نبود و
نقش آنان فقط درخانه  ووظایف مربوط به  منزل  تعریف می شد .
در حالی که زنان امروز ایران بخشی از وظایف اقتصادی وتامین معاش را که قانون بر عهده مردان گذاشته را بر دوش گرفته وپا به پای انان در تامین معاش خانواده تلاش میکنند .
وتنها خواسته شان بی گمان برابری وتساوی حقوقشان با مردان است .مواردی که از نظر گذراندیم تنها بخش کوچکی از تبعیض علیه زنان در قانون مدنی ایران بود. قانون مجازات اسلامی که در مجالی دیگر به ان خواهیم پرداخت زنان را به شیوه ای دیگر مورد تحقیر جنسی وشخصیتی قرار داده است .
 بی گمان تعارض بین قواعد کهنه وناکارامد, با واقعیات ملموس جامعه باعث نارضایتی اکثر زنان  ایرانی شده و سیستم حاکم به جای رسیدگی به خواست بر حق زنان همچون همیشه با ارعاب وتهدید وبازداشت زنان مبارز, سعی در سرکوب جنبش آزادی خواهانه انان دارد .


در بیست و پنجمین نشست شورای حقوق بشر نشست زنان


https://www.youtube.com/watch?v=AYHVUXq_xwE&feature=youtu.be


در بیست و پنجمین نشست شورای حقوق بشر درژنو سودویند در پنل زنان بانو عذرا آذری فعال حقوق زنان،از سال 2005 در رشته مهندسی معماری در دانشگاه تبریز پذیرفته شداما بخاطر فعالیتهای معدنی در ترم آخر تحصیلاتش در سال 2009 از دانشگاه اخراج شدعذرا از سال 2012 ساکن شهر گوتنبرگ سوئد است واکنون دانشجوی کالج فمینستی دراین شهر هستند
بحث درمورد دختران دانشجو است.

با سلام ، خرسندم از اینکه به عنوان یک دانشجوی ممنوع التحصیل می توانم سهمی در دفاع از حقوق هم نوعان و هم جنسانم داشته باشم. امیدوارم این تلاش من در شناساندن صورت مسئله و راهای برطرف کردن آن مثمر ثمر باشد.
محرومیت از تحصیل در این زمینه، ظلمی است که در طول یکصد سال اخیر مردان و زنان بسیاری را شامل شده است. از زمانی که تحصیل در سیستم اموزش رسمی به عنوان مسیری برای کسب دانش، شغل و منزلت اجتماعی در ایران بوده ، یکی از روشهای حاکمان برای تنبیه دگر اندیشان نیز اعمال محدودیت در ان بوده است. در این میان به دلیل موقعیت شکننده زنان در جامعه مردسالار ایران و همجنین شدت این ستم در قبال زنان، اعمال تبعیض در امر تحصیل تاثیر غیر قابل انکاری در عقب نگه داستن زنان و محرومیت  آنها از دیگر حقوق خود داشته است.
از همین رو تلاش برای تبعیض زدایی تحصیلی همواره یکی از اصلی ترین خواسته های فعالین حقوق زنان در ایران بوده است. از زمان انقلاب مشروطیت که شاهد خود اگاهی و مطرح شدن مطالبات زنان در ان زمان هستیم، نیروهای سنتی و محافظه کار با رفتن دختران به مدرسه مخالفت نموده اند. در کنار این جنبه از محرومیت ها که تا امروز به اشکال و درجات مختلف همجنان در جامعه ما پابرجاست، حکومتی و رسمی شدن تفکرات و سیاستهای ضد زن مخصوصا بعد از انقلاب، وسعت و شدت آن را چند برابر کرده است.
پس از انقلاب 57 تبعیض جنسیتی در دانشگاه های ایران با انقلاب فرهنگی آغاز شد و تا به امروز به اشکال مختلف ادامه پیدا کرده است.از جمله محرومیت از ادامه تحصیل، سهمیه  بندی جنسیتی، بومی گزینی، محدودیت برای دریافت بورس تحصیل و ..
علاوه بر موارد ذکر شده که جنبه سراسری داشته و بصورت آشکار و مستقیم است ، در مورد زنان اقلیت نداشتن حق تحصیل به زبان مادری شکل پنهان محرومیت از تحصیل محسوب می شود. بنا بر سایت رسمی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سال 1385 بیشترین میزان بی سوادی در بین زنان مربوط به شهرهایی است که زبان مادری ساکنان آنها غیر فارسی است. همچنین  ساکنان آنجا فارسی میباشد.بدن شک یکی از عوامل پدیده بی سوادی در مناطق غیر فارس نشین می تواند  عدم حق تحصیل به زبان مادری باشد.
·         محرومیت اقتصادی مناطق پیرامونی
·         کمبود فرصتهای شغلی، محدود بودن امکان مهاجرت به شهرهایی با امکانات بالاتر به دلیل زن بودن
 در میان زنان تحصیل کرده از یک طرف و حاکم بودن نگرش سنتی و مذهبی به فرزند دختر از طرف دیگر سبب شده است که انگیزه تحصیل در بین دختران این منطقه کاهش پیدا کند و فرهنگ خانه نشینی و ازدواج در سنین پایین، افزایش می یابد.
محرومیت تحصیلی فعالان زن اقلیتهای اتنیکی و مذهبی
به جرات میتوان گفت جنبش زنان ایران یکی از موفقیترین جنبشهای منطقه محسوب میشود و دستاوردهای فراوانی هم از لحاظ حقوقی و هم از لحاظ آگاهی سازی جامعه داشته است ولی متاسفانه توجه کافی به مسئله اینترسکشونالیسم نداشته اند. اینترسکشونالیست ها بر این باورند که هویت یک انسان تلفیقی از هویت ها(جنسی، مذهبی، اتنیکی، طبقه) می باشد.
به عنوان مثال تبعیضی که به یک زن اهل حق ترک اعمال میشود به مراتب بیشتر از تبعیضی است که به یک زن شیعه فارسی وارد می شود.
فعالان زنان اقلیت های اتنیکی بیشترین در جهت رفع تبعیض جنسی و اتنیکی فعالیت می کنند انها بر این باوردند که نداشتن حق تحصیل به زبان مادری زندگی زنان را بیشتر از مردان تحت تاثیر قرار می دهد بنابراین حق تحصیل به زبان مادری یک جز جدایی ناپذیر از فعالیت های این زنان می باشد. همچنین مبارزه با باورهای مذهبی ضد زن و سنتها و فرهنگهایی که زنان را محدود ترمی کند، در گروه اتنیکی ای که به ان تعلق دارند.
 این فعالان زنان تقریبا در هیچ یک از جنبشهای (جنتش زنان و جنبشهای اتنیکی) شناخته شده نیستند و یا به عبارت بهتر نقش تاثیرگذاری در این جنبش ها ندارند. در بیشتر موارد بازداشت یا ممنوعیت از تحصیل در بین انها در سکوت خبری صورت میگیرد و بدلیل نداشتن حمایت های کافی از طرف فعالان و کنشگران حقوق بشر  و فعالان اجتماعی  روزبروز فضای امنیتی بر این فعالان بیشتر می شود البته قابل ذکر است در سالهای اخیر توجه فعالان جنبش زنان به مسئله زنان اقلیتها افزایش یافته است.
به امیدی آزادی همه فعالان فعالانی که برای بدست اوردن حقوق اولیه اشان به حبش های طولانی مدت محکوم شده اند.
با تشکر



بیست و پنجمین نشست شورای حقوق بشر درژنو











https://www.youtube.com/watch?v=aN8pL7fRtXM&feature=youtu.be


بیست و پنجمین نشست شورای حقوق بشر درژنو سودویند در پنل زنان، بانو شورا مکارمی مردم شناس ،پژوهشگر در مرکز علمی پژوهش های پاریس هستنداو دکترای خود را در رشته مردم شناسی در منترال با موضوع کنترل مهاجرت و باز داشت پناهجویان در اروپابه پایان رسانده است وی خصوص قوم نگاری کار میدانی انجام داده و از سال 2010 برروی خشونت های دولتی در ایران کار می کنددر سال 2011 دفتر یاداشت ها عزیز در قلب انقلاب ایران که بر اساس خاطرات پدر بزرگش است را به چاپ رسانیده است.شورا همچنان پژوهشگر مهمان دردانشگاهای کلمبیا مکگین ووینستون است موضوع سخنرانی او مادری در زندان است.مادر شورا در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام شد.
نامه نسرین ستوده به دخترش
مهراوه عزيز دلم!
دختر افتخار آفرينم!

از بند 209 زندان اوين برايت سلام و آرزوي سلامتي مي‌فرستم. از سبد سلام‌هايم نگراني‌ها، دلتنگي‌ها و اشك‌هايم را برمي‌دارم تا سبدم سرشار از سلام و سلامتي براي تو و برادر عزيزت باشد.
شش ماه است از شما كودكانم دور مانده‌ام. در اين مدت تنها امكان چند بار ملاقات با شما را در حضور ماموران امنيتي داشته‌ام. در اين مدت حتي امكان ارسال نامه‌اي يا دريافت عكسي از شما يا حتي ملاقاتي آزادانه و بدون شرايط امنيتي را نداشته‌ام و تو نمي‌داني چه غمي بر دلم چنگ مي‌زد هر بار كه مي‌ديدم در چه شرايطي بايد با شما ملاقات كنم . . .
هر بار پس از ملاقات و هر روز و هر روز در جدال با خويشتن از خود پرسيده‌ام آيا حقوق كودكان خود را رعايت كرده‌ام؟ و تو نمي‌داني چقدر نياز داشتم تا مطمئن شوم تو كودك نازنينم كه به عقل و درايت‌ات ايمان دارم، مرا متهم به نقض حقوق كودكانم نمي‌كني.
مي‌داني مهراوه جان، اصلا از روز اول بازداشتم به تو و برادرت و حقوق‌تان مي‌انديشيدم و براي تو به دليل سن و سال‌ات بيشتر نگران بودم. نگراني از طاقت‌ات و قضاوت‌تو، نگراني از روحيه‌ات و بالاتر از همه، نگراني از پذيرش اين موضوع توسط دوستان و همكلاسي‌هايت. اما ديري نگذشت كه ابرهاي ترديد و دودلي رخت بربستند و من دانستم هيچ يك از آن نگراني‌ها واقعيت ندارند و من، نه، ما توانستيم محكم بر جاي خويش بايستيم . . .
تو به مانند من طاقت آوردي، در پاسخ به صحبتم كه گفتم: "دخترم يك زماني فكر نكني كاري كردم كه شايسته‌ي چنين مجازاتي باشم و فكر شما نبوده‌ام" و بعد با اطمينان به تو گفتم: "همه‌ي كارهايم قانوني بوده است" به مهرباني با دست‌هاي كودكانه‌ات صورتم را نوازش كردي و به من اطمينان دادي كه: "مي‌دانم مامان . . . مي‌دانم" و من آن روز از كابوس قضاوت فرزندانم رها شدم.

صد بار مي‌بوسمت
مامان نسرين


 مادر خانم شورا مکارمیدرمورد


در فروردین ماه سال ۶۷ از سه  روز به زندانیهای گروهکی با قید ضمانت و وثیقه ملکی یک میلیونی مرخصی داده شد که به فاطمه هم مرخصی داده شود. درهمان مدت کم هم خیلی فامیل از تهران و اصفهان و آبادان آمدن دیدار فاطمه. زیرا مدت ٧ سال بود که او را ندیده بودند. بطوریکه آن سه شبانه روز فاطمه را احاطه کرده بودند که باعث تعجب خودش هم شده بود که چقدر فامیل دوستش دارند و اما خود فاطمه از ناراحتی درونی رنج می‌برد مثل اینکه آینده خودش را در آینه ضمیر تماشا می‌کرد و مرتب می‌گفت: «این اولین و آخرین دیدار ما خواهد بود
همچنان به اطرافیانش نصیحت می‌کرد، مخصوصا به خواهرانش که از سرنوشت من و امثال من پند بگیرید به هیچ وجه خودتان را در چاه نیاندازید زیرا ما فکر می‌کردیم ما ایرانی هستیم و این مملکت از آن ماست. اما افسوس و صد افسوس که درک نمی‌کردیم که هر چند که ما خود را ایرانی به حساب می‌آوریم اما ایران از آن ما نیست و حالا هم تاوان ندانم کاری خود را می‌پردازیم.
من که پدر فاطمه باشم گفتم: «بابا شما که می‌گویی شما را خواه و ناخواه اعدام می‌کنند بیا همین حالا که بیرون آمده ای خودت را جایی پنهان کن ما هم آن وثیقه ملکی را انکار می‌کنیم تا ببینیم خدا چه می‌خواهد. شاید خدا خواست و دری به دیوار خورد و اوضاع تغییر کرد.» و جواب داد: «بابا شما چه فکر می‌کنید رژیم به هر نفر از ما که مرخصی داده درست ده نفر مامور اطلاعاتی اطراف نگاه داشته. می‌توانم به جرات بگویم که حتی دستشویی رفتن ما را در منزل هم زیر نظر دارند. و آنوقت شما می‌گویید من جایی خودم را پنهان کنم..»
این گفتگوها در شب دوم مرخصیش از بود که حدود ساعت سه بعد از نصفه شب بین من و فاطمه در یک اتاق در جمع خانواده بیان شد. روز بعد هم که آخرین روز مرخصیش بود خیلی از دوستان و آشنایان به دیدنش آمدند. فاطمه خیلی از آنهمه ابراز احساسات ابراز رضایت و خوشحالی می‌کرد که با آن جو موجود هنوز فراموشش نکرده اند. مخصوصا ًعصر روز سوم شوهرش از فرانسه تلفن زد که با بچه هایش صحبت کند. چون ما قبلا به او اطلاع داده بودیم که فاطمه قرار است فلان روز بیاید مرخصی. اما هر چه به او التماس کردیم که حاضر شود با بچه هایش صحبت کند حاضر نشد و گفت: «من از برادران اجازه نگرفته ام و جرأت نمی‌کنم بدون اجازه دست به هیچ کاری بزنم
بهش اصرار کردم: «بچه هایت دارند پشت تلفن التماس می‌کنند که ما می‌خواهیم صدای مادرمان را بشنویم
اما فاطمه حاضر نمی‌شد ازجایش تکان بخورد و مرتباً می‌گفت: «شما آنجا نیستید آن وقت که شکنجه میدهند تماشا کنید و من بیچاره باید آن اعمال سبعانه را تحمل کنم. »
خلاصه آن روز عصر یک روز فراموش نشدنی برای ما باقی ماند. حتی برای افراد فامیل که آن روز منزل ما جمع بودند. اما دست آخر شوهر و بچه هایش با اندوه و نا امیدی تلفن را قطع کردند. وقتی که خانواده شوهرش از رفتار فاطمه ناراحت شدند گفت: «شما از رفتاری که در زندان با ما می‌شود اطلاعی ندارید. جریان به این صورت است که من از لحظه ای که از درب زندان آمده ام بیرون تا ساعتی که باید دو مرتبه داخل زندان شوم باید هر چه دیده، خورده یا شنیده ام و این که چه افرادی به دیدنم آمده‌‌اند و با چه افرادی تلفنی صحبت کرده ام و تمام گزارشات راباید مفصل روی کاغذ بیاورم. حتی دستشویی رفتن خود راهم باید یادداشت کنم. آنوقت چطور می‌توانم بدون اجازه آنها با شوهر و بچه های خودم صحبت کنم. آنهم در خارج. حال انشاءالله اگر دفعه دیگر مرخصی دادند ازشان اجازه می‌گیرم و باهاشان صحبت می‌کنم
آن روز هم به همین نحو در بین جمعی از فامیل و آشنایان گذشت. آخرهای شب همان روز که تمام مدعوین به خواب خوش فرورفته بودند دو مرتبه زمزمه «می‌خواهم» یا «نمی‌خواهم» در اتاقی که فاطمه با مادر و خواهرش خوابیده بودند شروع شد. این مرتبه از خواهران اصرار که فاطمه را حمام کنند و از فاطمه امتناع که اجازه ندارم. خدایا این کلمه اجازه ندارم چه صیغه ای است که فاطمه مرتب آن را تکرار می‌کند؟ آیا این زن بیچاره دچار حالت روانی شده از سایه خودش هم می‌ترسد؟ البته برخورد با یک همچین موضوعاتی برای هر خانواده ای خیلی تلخ و نا گوار و غیر قابل تحمل است. ولی چه باید کرد و چه می‌توانم بکنم؟
خلاصه آن شب خودم در حال بی حسی و خواب و بیداری دیگر متوجه نبودم که چه پیش آمد. از قرارمعلوم آن شب به هر قیمتی که بود خواهر را بردند حمام . اما صبح آن شب که خواهرها از خواب بیدار شدند با چشمان متورم و حالت غیر عادی که همه ما را دچار شک و تردید  کردند اما چیزی از خود بروز ندادند و فقط می‌گفتند: «برای این گریه می‌کنیم که امروز فاطمه باید دو مرتبه برود زندان.» من و مادرشان که بچه های خود را خوب می‌شناختیم حدس میزنیم که قضیه غیر از آن است که آنها می‌گویند. آن دو خواهر نخواستند مشاهدات خود را با پدرو مادر زجرکشیده خود افشا کنند. روز سوم مرخصی هم خیلی زود گذشت. عصر آنروز هم با اندوه و گریه و زاری فراوان برگشت زندان .
اول تیر ماه ۶۷ هم دو مرتبه مرخصی ۳ روزه به زندانی‌ها داده شد که شامل حال فاطمه هم شد. این مرتبه به قول خودش از برادرها اجازه گرفته بود که با بچه هایش در خارج تلفنی صحبت کند که آنها اجازه داده بودند که می‌تواند با شوهر و بچه هایش صحبت کند. اما قبل از تماس ستاد خبری را باید در جریان بگذارد. این مرتبه هم افراد زیادی از فامیل از جاهای دور و نزدیک آمده بودند برای دیدنش. شب دوم مرخصی بود که شماره تلفن شوهرش را به مخابرات داد ولی آنها گفتند که زودتر از ساعت ۱۲ شب نوبت نمی‌شود. جریان را به ستاد خبری اطلاع داد. آنها قبول کردند ولی متأسفانه ساعت ۳ بعد از نیمه ش
.ب بود که تلفن زنگ زد. گفتند با شوهرت صحبت کن کهدر آنموقع شب نشود .
این طور بود که یکبار غمی‌بر غمهای دیگر اضافه شد. آن شب لعنتی هم دیگر کسی خواب نرفت. همه بر شانس آن زن بیچاره افسوس خوردند. بعداً معلوم شد که از ستاد خبری سفارش کرده بودند که در آن موقع شب تماس را برقرار کنند. حال هدف چه بود خدا می‌داند و خودشان، که عمری مجری آن اعمال خلاف انسانیت بوده و هستند. خلاصه با وجود آنکه سال ۶۷ دو مرتبه یعنی دو بار سه روز مرخصی داده شد متأسفانه فاطمه موفق نشد که با بچه هایش صحبت کند.

البته در ابتدای این یادداشت متذکر شدم که من سواد چندانی ندارم. از آن گذشته لرزش دست هم دارم. بنابراین نمی‌خواهم یادداشت یا نوشته ای از خود به یادگار گذاشته باشم چون ایمان دارم شهدای من و بقیۀ شهدای مظلوم و بی گناه که بی تقصیر و مظلومانه خون پاکشان بر زمین ریخته شده تقاص خود را چه در دنیا و چه در آخرت خواهند گرفت.
فکر می‌کنم شاید بتوانیم از این طریق خود را مشغول نگاه داریم چون واقعاً فاطمه همه چیز من بود. زندگی کردن بعد از وی دیگر برای من معنا و مفهومی‌ندارد. فقط وقتی که یادم به شخصیّتش می‌افتد به نفوذ کلامش، دود از سرم بلند می‌شود. فکر می‌کنم دنیا در نظرم تاریک شده. مخصوصاً وقتی که مادرها را می‌بینم دست بچه های کوچک خود را گرفته‌‌اند یا آنها را در بغل گرفته اند. ولی فاطمۀ من مدت هفت سال و نیم در زندان بود بدون داشتن ذرّه ای گناه و با تحمّل کردن تمام شکنجه‌ها که قوی ترین مردان در زیر آن شکنجه‌ها جان به جان آفرین تسلیم کردند. ولی آن شیرزن مدّت هفت سال و نیم همۀ اینها را تحمّل کرد چه روحی چه جسمی. بالاخره جان گدازتر از همه آن که در آن مدّت طولانی اجازه داده نشد که حتّی یک ساعت جگرگوشه گان خود را در بغل بگیرد.

امان و صد فغان از روزهای ملاقاتی، از آن ساعت که مشاهده می‌کردیم جگرگوشۀ خود را با چشمان دو کاسه خشک شده و لبهای داغ بسته با تن و بدنی لرزان مخصوصاً با دستانی لرزان که قدرت نگه داشتن تلفن را هم نداشت. چقدر زجر می‌بردیم و مرگ خود را از خدا طلب می‌کردیم، چه پدر و مادری طاقت تحمل آن همه مصیبت‌ها را داشته که ما داشتیم؟ ولی افسوس که مرگ هم برای ما ناز می‌کند و هنوز هم که هنوز است مرگ از ما ناز می‌کند