۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

احتمال اجرای حکم اعدام لقمان مرادی زندانی سیاسی تا ساعات دیگر




زانيار مرادی زندان رجايی شهر نيمه شب ٣ اسفند: آيا آخرين شبی است که در کنار هم هستيم.

به ما ميگويند، پسر عمو، بسياري ما را برادر هم ميدانند ، نام فاميل ما يکي است مرادي و اسم من زانيار و اسم او لقمان، اما شايد يکي از عميق ترين پيوندها را باهم داريم، زندگي ما بهم وصل شده است. ديگران ميگويند پرونده اينها به هم مربوط است و من ميگويم زندگيمان.
بارها فکر کرده ام، چه هولناک است که در يک روز سرد و وحشتناک، هر دو را با هم بسوي چوبه دار ببرند، از اين به بعد ديگر فکرم را ادامه نميدهم. با خودم فکر ميکنم اين چه رابطه اي است، کدام کتاب داستان و کدام نويسنده جرات ميکند به اين واقعه به اين فاجعه نزديک شود و صداي قلب من و اين هم پرونده اي ام را تصوير کند و خود از فرط ناراحتي و يا عجز و يا خشم ديوانه نشود.

اين چه سرنوشتي است براي دو جوان که ميتوانستند امروز ديسکو بروند و برقصند ، اين چه سرنوشتي است، مقصر کيست که من و او سالها زير يک سقف زنداني بوده ايم و امشب نميدانيم چه بگوييم و چه بکنيم. چون قرار است تا چند ساعت ديگر او را ببرند.
يک چيز مهم است ما نبايد روحيه خودمان را از دست بدهيم. قرار است او را ببرند، من چه ميشوم. اين چه سناريويي است . از بلندگو گفتند براي دادگاه ميرود، آيا واقعا دادگاهي ميشود چرا تنها ؟ اين چه نقشه اي است که کشيده اند.
من امشب با اين " هم پرونده اي " و يا همزاد خودم بيدار خواهم ماند، شما هم اگر ميتوانيد هر کاري که ميتوانيد انجام دهيد . نگذاريد ما را بکشند. اين تنها خواست ما است. ما دو نفر که سرنوشت امان چنين عميق بهم گره خورده است!

زانيار مرادي رجايي شهر نيمه شب ٣ اسفند ماه

باز تکثير از کميته بين المللي عليه اعدام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر